
امشب شب بزرگی است .خدا در این شب نعمت علی را به قلب عالم هستی، پیامبر،عرضه کرده است.
افسوس که دست ما از دسترسی به این شاخسار معرفت کوتاه است.
کافی است بعضی که از این معارف فاصله دارند باخود کمی بیندیشند که یک زن فاطمه نام در آستانه وضع حمل با آن همه حساسیتهای زایمان وضرورت رسیدگی به وی با شکافته شدن دیواری سنگی پای به درون خانه ای می گذارد که مقدسترین خانه ای است که می توان بر روی زمین از آن نشانی یافت و سه روز با فرزند تازه متولدش که لاهوت ابد است می ماند و تمام تلاش مکیان برای گشودن در خانه کعبه بی نتیجه می ماند و پس از سه روز با فرزندی در دست که نورانیت چهره اش رشک ماه و خورشید بود و هست ، ازخانه کعبه بیرون می آید...
سالها پیش در جایی این شعر زیبای شاعری عرب را خواندم که گفته بود:
ان یکن یجعل لله البنون و تعالی الله عمایصفون
فولیدالبیت احلی ان یکون لولیدالبیت حقا ولدا!
اگر بنابود آنگونه که عیسویان به اشتباه می گویندخدا فرزند دارد، آن فرزند نه عیسی، که علی است. چون فرزند درخانه پدرش متولد می شود! اما خدای سبحان از آنچه در باره او می گویند پاک و منزه است!
در خانه اگر کس است یک حرف بس است!
این شعر را شاعر فارسی سرا اقبال لاهوری که بر مذهب اهل سنت بود درباره علی سروده است.
من با دیدن این شعر از او و از مولانا و سعدی و.. که به اهل سنت معروفند هرگز به سنی بودن آنها ایمان ندارم. چنین بنظر می رسد که این فرزانگان با درک شرایط تاریخی و حاکمیت برخی حاکمان متعصب و خونریز اهل سنت برای زنده ماندن چاره ای جز این نداشتند که مذهب خود را بر مشی اهل بیت کتمان کنند.
من به همین دلیل است که مبنای مذهب را عشق و محبت می دانم. ومگر نه اینکه در روایت آمده است: هل الدین الا الحب؟آیا دین چیزی جز محبت هم هست؟
اگر مذهب عشق و عشق مذهب نباشد،گاندی و سلیمان کتانی و جورج جرداق مسیحی را که عباراتی آنگونه در باره پیامبر و علی و حسین گفته اند- که کمتر شیعه ای گفته است- را می توان برچه مذهبی چه نامید؟
و مگر نه این که گفته اند:
از کوزه همان برون تراود که در اوست!
خاکم و از مهر او آیینهام
میتوان دیدن نوا در سینهام
مُرسل حق کرد نام «بوتراب»
حق، یدالله خواند در امّ الکتاب
هر که دانای رموز زندگیست
سِرّ اسمای علی داند که چیست
خاک تاریکی که نام او تن است
عقل از بیداد او در شیون است
شیر حق این خاک را تسخیر کرد
این گِل تاریک را اکسیر کرد
مرتضی کز تیغ او حق روشن است
بوتراب از فتح اقلیم تن است
هر که در آفاق گردد بو تراب
بازگرداند ز مغرب، آفتاب