از مشهد پدر تا مشهد پسر!(15)

امروز سه شنبه، اربعین عراق است کربلا و مملو از زائر که همه آمده اند تا اربعین حسینی را درکربلا باشند . در روایت است از علامات مومن یکی اش همین زیارت حسین در اربعین درکربلاست.

خیابانها مملو از زائر است . از منزل به فرودگاه که می رفتیم دوست همراهم حسن آقای محمدی از قول کسی که بقول خودش آدمی معمولی است ولی حرف بزرگی زده می گفت در اربعین انگار زمین کربلا را پهن می کنند که گنجایش این همه آدم را در یک روز دارد! حرف قشنگی بود که تا به حال نشنیده بودم. آن را در برگه ای یادداشت کردم تا در سفرنامه از آن استفاده کنم.

ادامه نوشته

من پادشاه نیستم!


یکی مثل همه بود!

وجود شریف پیامبرگرامی اسلام علت غایی ایجاد خلقت است.همه خلقت ،نه فقط این کره کوچکی که زمین نام دارد.

آنچه ازصفات پیامبردرنظرمن بزرگ می نماید، خلق عظیم اوست و ازاین خلق عظیم یکی اینکه وی آن چنان که جناب امیرعلیه السلام می گوید ثروتی نداشت ومقروض ازدنیا رفت ودیگر اینکه درنشست و برخاست هیچ تفاوت رفتاری با دیگران نداشت.

بسیارخوانده وشنیده ایم که وقتی مردی بیابانی که پیامبر را ندیده بود برای اولین بار به مسجدالنبی می آمد،به دلیل همین ویژگی پیامبر وقتی به جمع مسلمین که محمد درمیانشان بود و تمایز رفتاری با دیگران نداشت، می نگریست می پرسید:"ایکم محمد"؟محمد کدام یک ازشماست؟.

برخی بسیاراز محمد گفته اند ومی گویند اما در رفتارمثل او نیستند.

افسوس که حاکم شدن دین وقناعت به چرب وشیرینی دنیا ومقام، زبان بسیاری ازمبلغین را از بازگویی صفات عظیم پیامبربسته است

تو گویی این روایات باید درپستوهای تاریخ مدفون بماند تا دیگرانی که براین مشی مبارک رفتار نمی کنند، همچنان آسوده بمانند.

محمدبن عبدالباقی زرقانی در ج4 شرح المواهب صفحه 265 به نقل از یکی ازاصحاب رسول خدا می نویسد: "

" روزی با رسول خدا وارد بازار شدیم تا ایشان برای خود لباسی تهیه کند. فروشنده به محض دیدن پیامبرازجا پرید تا دست ایشان را ببوسد.حضرت دست خود راعقب کشید وبه او فرمود:این رفتارپارسیان نسبت به پادشاهان خود است. من پادشاه نیستم . فردی همانند شماهستم."

میلاد دونورالهی ،رسول خدا وفرزندش امام صادق برهمگان مبارک.

 

ضرورت پاسداشت میراث معنوی

تصویر زیر را شاید دوستان دیده باشند.



تصویر یادمان آخرین آدامسی است که سِر آلکسیس فرگوسن سرمربی موفق تیم منچستریونایتد از دهان بیرون انداخت و کسی آن را برداشته تا درموزه لندن به این صورت که می بینید برای تاریخ نگهداری شود.

این را که دیدم دلم خیلی به حال یادگارهای معنوی مان سوخت که نسل جوان ما اصلا از آنها شناختی ندارد.

من بعنوان یک معلم دانشگاه شهادت می دهم غالب دانشجویان ما نسبت به ائمه ما کمترین اطلاعات لازم را دارند. از امام خمینی تقریبا شناختی ندارند. این البته علل مختلفی دارد بخشی از آن به کم خوانی وضعف مطالعه و..آنها برمی گردد ولی بخش عمده آن بستگی تام وتمامی به نظام وسیستم فرهنگی و تبلیغی کشور ما دارد.

میراثهای معنوی ما را دیگران ازمولوی گرفته تا ابوعلی سینا و ابوریحان ونظامی وفارابی و..را از آن خود کرده اند وما...!

سالها که قبل که ازقسمت تاریخ ایران وبین النهرین درموزه برلین دیدن کردم وقتی ستونهای تخت جمشید وآثارفرشته های بالدار از بابل عراق را در این موزه دیدم هم دلم سوخت که آثار ما اینجا چکار می کند و هم ازجهتی کمی خوشحال شدم که اینها لااقل اینجا سالمتر می مانند،سرقت نمی شوند، کسی برآنها یادگاری نمی نویسد !درست نگه داری می شوند، از مرزها بصورت قاچاق بیرون برده نمی شوند و...

میراثهای معنوی ما فقط آثار تاریخی نیستند. آدمهایی هم هستند که بودن یک ملت در تاریخ بسته به نحوه ماندن آنهاست.

ما خیلی کم کاریم. خدا ما را ببخشاید.

خاطره ای از استاد پرورش در نیکی به پدر و مادر

مرتضی نجفی قدسی در دومین بخش از یادداشت خود که در اختیار تسنیم قرار داده  به خاطره زیبایی از مرحوم استاد سید علی اکبر پرورش پرداخته که می بینید: 

استاد پرورش در سن 6 سالگی پدرشان را از دست دادند . مادر ایشان از کودکی برای ایشان هم مادر بود و هم بایستی جای پدر را پر می‌کرد و زحمات زیادی برای رشد و تربیت تنها فرزندش کشید و البته استاد پرورش نیز از هنگامی که بالغ شد در خدمت مادر بود و حتی بعد از ازدواج نیز مادر را به همراه خود داشتند و در خدمت به ایشان بسیار مصمم بودند.
در ایامی که استاد پرورش وزیر آموزش و پرورش را عهده‌دار بودند، مادر ایشان دچار کسالتی طولانی شدند و استاد هر روز عصرها به منزل می‌آمدند و به پرستاری مادر مشغول می‌شدند. مریضی مادر، سرطان مفصلی بود و بقدری استخوان‌ها پوک شده بودند که اگر ایشان را تکان می‌دادند، احتمال خرد شدن استخوان‌ها بود و چاره‌ای نبود جز اینکه پیوسته در بستر باشند و در این حال تدارک پرستاری ایشان بسیار سخت و با مشقت بود.
در یکی از روزها به استاد پرورش عرض کردم حاج‌آقا شما الان وزیر هستید و فرصت شما مغتنم، حضرت‌عالی با این همه مشغله‌های وزارت و دیگر کارها چطور هر روز به پرستاری مادر مشغول می‌شوید؟! چرا برای ایشان پرستاری اختیار نمی‌کنید تا همه کارها را پرستار انجام دهد و وقت و فرصت شما باز شود؟پاسخ ایشان خیلی حائز اهمیت است، بلافاصله بعد از اینکه بنده این عرایض را داشتم با شدت فرمودند نه خیر، بنده خودم می‌خواهم افتخار خدمتگزاری مادر را ببرم چرا این افتخار را به دیگری بدهم، و این رویه را تا پایان عمر مادر داشتند.
از قضایای عجیب آن روزهای پرستاری مادر این ماجرا است که استاد پرورش برای شفای مادرشان تصمیم به قرائت زیارت عاشورا در چهل روز می‌گیرند و البته ایشان اشاره داشتند که در همان روزهای نخست زیارت عاشورا، در عالم رویا می‌بینند که 36 روز موفق به خواندن این زیارت می‌شوند که می‌فرمودند برداشت بنده این بود که مادر 36 روز بیشتر در قید حیات نیست و روز سی و ششم ایشان از دنیا خواهند رفت، به هر حال مشغول زیارت‌های روزانه بودم که تا روز سی و ششم مادرم در حال احتضار قرار گرفت و من بعد از اینکه زیارت عاشورا را خواندم و همیشه پایین پای مادر می‌نشستم و بسیار منقلب بودم به ذهنم خطور کرد که کف پای مادر را ببوسم از باب فرمایش پیامبر اکرم (ص) که فرمودند "الجنه تحت اقدام الامهات" ، "بهشت زیر پای مادران است" به خدای متعال متضرعانه عرض کردم خدایا در زمان حیات این مادر هرگاه خواستم کف پای او را ببوسم نمی‌گذاشت، هم اکنون که هنوز از دنیا نرفته و در حال احتضار قرار دارد، دوست دارم کف پایش را ببوسم.
ایشان به بنده فرمودند همین که پای مادر را بوسیدم و به چشمانم مالیدم، ناگهان

ادامه نوشته

ازمشهد پدر تا مشهد پسر!(14)

اینجا کربلاست. هرچه به شهر نزدیکتر می شویم هم ازدحام جمعیت بیشتر است و هم شدت پذیرایی گروههای پذیرایی کننده. با اینکه هنوز صبح ساعت حدود 9 و نیم است و ما صبحانه سیر و دلچسبی از نان تازه تنور با یک قرص گوشت برشته تازه طبخ- کتلت –خورده ایم باز انواع و اقسام نهارها را به ما تعارف می کنند. از قیمه نجفی که غذای رایج اینجاست تا ماهی و مرغ و.. تشکری می کنیم و ادامه می دهیم. به دلیل شدت تراکم زایرینی که به شهر رسیده اند و بندرت بدلیل چاقی و بعضیهایشان به دلیل خستگی زیاد تا حدودی می لنگند . معمولا از این نقطه را تا شهر حدود یک تا یک و نیم ساعت طی می کنیم.

ادامه نوشته

میراثی که باقی ماند!


درخبرها آمده است:

محمد شريعتمداري معاون رییس جمهور درباره تعهدات دولت سابق دراستان خوزستان گفت:

 بيش از سه هزار و 800 پروژه عمراني در اين استان در مراحل مختلف ساخت است و دولت سابق 24هزار ميليارد تومان تعهد دراين زمينه براي خود ايجاد كرده بود.

وی گفت:تامين منابع مالي 24 هزارميليارد تومان تعهدات ايفا نشده استان خوزستان از طريق منابع عادي 16 سال طول می كشد.

 وي ادامه داد: طي هشت سال گذشته ، تنها 30 درصد منابع  تعهدات اختصاص يافته و17 هزار ميليارد تومان از تعهدات دولت سابق باقي مانده كه بايد دولت يازدهم وحتي دولت دوازدهم اين تعهدات را اجرا كند!

 شريعتمداري با اشاره به اينكه درحوزه تسهيلات بانكي تصويب شده كه حدود 204 طرح ازتسهيلات بانكي بهره‌مند شود، اظهار داشت: دراين ارتباط 9 هزارميليارد تومان تعهد ايجاد شده اما  فقط يك هزار و 900 ميليارد تومان آن پرداخت و بيش از هفت هزار ميليارد تومان تعهد تسهيلات بانكي باقي مانده است.

از مشهد پدر تا مشهد پسر!(13)

در راه کربلا تقریبا درهمه میله ها پلاکاردهای تبلیغی نصب شده است. بعضی ازاین پلاکاردها را سپاه بدر نصب کرده است .بر روی یکی از آنها که تصویرش را در زیر می بینید نوشته به داوطلبان دفاع از حرم زینب بپیوندید.بر پلاکاردی دیگر شهدایی را که در دفاع از حرم زینب سلام الله علیها به شهادت رسیده اند بنام شهیدالعقیله معرفی کرده بودند. معلوم می شود ازعراق هم رزمندگان داوطلبی به سوریه رفته و درآنجا به شهادت رسیده اند.




درمسیر لبنانیهای دیده می شدند که باپرچم حرب الله پیاده به کربلا می رفتند.لبنانیها هم مثل ایرانیها تازه متوجه لذتهای معنوی این سفر شده اند .زن و مرد لبنانی حتی مسن های آنها غالبا کلاههای قرمز یا زردی به سر می گذارند.این مشخصه، علامت شناسایی فوری آنها ازدیگران در ازدحام جمعیت شده و می شود.
ادامه نوشته

از مشهد پدر تا مشهد پسر!(12)




پدیده سید اسماعیل!

 من دهها سال است جز بر تربت سجده نمی کنم وجز تسبیح تربت ندارم. اخیرا برایم یک تسبیح کوچک ماند که ناقص هم شده بود. در کربلا بدنبال خرید چند تسبیح کوچک توجیبی برای خودم بودم و چند مهر کوچک . در بازار پشت تل زینبیه مغازه ها که غالبا این چیزها را می فروشند، به تسبیحها نگاه می کردم که از دو ایرانی شنیدم که یکی به دیگری می گفت مغازه سید اسماعیل درچند ده قدم بالاترهم تربت خالص دارد وهم تعدادی مهربعد ازخرید به هرکس رایگان می دهد!

مهر رایگان؟ تعجب کردم .با توجه به اینکه سالهاست درکربلا تربت خالص وجود ندارد ،حساس شدم ببینم قضیه ازچه قرار است. به آنجا مراجعه کردم. حدود ساعت هفت صبح بود. دیدم عده ای ایرانی در آن بازار خلوت پشت درمغازه ای صف کشیده اند تا اولابد یک ساعت بعد بیاید و درب مغازه اش را باز کند!

تاسف خوردم که بعضی زایرین نمی دانند این اوقات برای آنها چقدرقیمت دارد و با پول و..قابل مقایسه نیست. با یکی از آنها سرصحبت راباز کردم. دیدم او هم از تربت خالص می گوید! به اوگفتم

ادامه نوشته

نمونه یک آزاد اندیشی

سوال کننده چه تقصیری دارد،شما باید ما را دستگیر کنید!

خاطرات هاشمی درمیان جامعه بخصوص علاقمندان به تاریخ انقلاب مغفول واقع شده اند .گاه که موردی پیش می آید ومطلبی که ایشان به طوراختصا ردر باره حادثه ای نوشته اند شرح وتفسیر خود را می یابد و زمینه های حدوث ونتیجه آن تبیین می شود، جوینده حقیقت به نکات بکر و جالبی دست می یابد و شخصیت هاشمی بر او بهترمنکشف می شود .

غالب خاطرات درگذرزمان شرح خود را پیدا می کنند. مثل این خاطره که در دیدار یکشنبه 22 دی ماه 92 اتفاق افتاد.

 ساعت ده صبح یکشنبه ، اعضای انجمن دفاع از آزادی مطبوعات با آیت الله هاشمی ملاقات داشتند . دوازده نفر بودند. دراین نشست کمتر از یک ساعته حرفهای خوبی زده شد.ازجمله اینکه با توجه به اینکه ایران در بین کشورهای دنیا وحتی منطقه بیشترین زندانی روزنامه نگار وحتی وبللاگ نویس را دارد که درهیچ کجا اینگونه نیست باید کاری بشود که سزای زندان برای روزنامه نگاران مثل غالب کشورهای دنیا برداشته شود وتبدیل به جریمه مالی بشود . پیشنهاد خوبی بود که امید است مجلس و دولت- ارشاد-  و قوه قضائیه بدان توجهی داشته باشند.می گفتند حتی در کشورهای عربی  سزای زندان از سال 2003 برداشته شده است.

در این ملاقات آقای هاشمی حرفهای مهمی زد که منتشرخواهد شد ولی من این قسمت را نقل می کنم که مهمترازبقیه مطالب بود.ایشان گفتند: وقتی ما می گوییم سانسور ممنوع است معلوم است توهینُ دروغ و اهانت به دیگران که خلاف شرع و گناه کبیره هستندنباید باشند.

ادامه نوشته

مجازات شلاق برای روحانی روزنامه نگار؟ چرا؟


این روزها اصلا حال و هوای خوشی ندارم. کاش می شد اصلا بعضی خبرها را ندید یا نشنید.

در خبرها آمده بود آقای حمید رسایی که من او را به دلیل بعضی مواضع افراطی و نابجا و تندروی هایش در قضاوت درباره دیگران حجت هیچ نوع اسلامی نمی دانم! ازسوی دادستانی بخاطردرج مقاله توهین آمیزی درباره دکتر علی لاریجانی رییس مجلس در نشریه اش هفته نامه 9 دی که وی مدیر مسول آن است مجازات حبس و شلاق درنظر گرفته است.

من کار به این ندارم که این حکم که در مرحله بدوی است پس از اعتراض رسایی در مرحله بعد تایید بشود یا نه، اصل اینکه برای یک روزنامه نگارکه از قضا روحانی و نماینده مجلس هم هست، مجازات  حبس و شلاق در نظر گرفته شود، جز اینکه خیلی ها را در دنیا نسبت به نوع مجازات و نسبت آن با مجازات شونده انگشت به دهان بکند، نتیجه دیگری دربر ندارد.

چند روز پیش درفیس بوک فیلم تکان دهنده ای دیدم که در یک کشورعربی -که متاسفانه هرچه سعی کردم، نتوانستم بفهمم کدام کشورنحس است !- دو نفرمامور اجرای حد شرعی، دوشهروند را به خیابان آوردند تا درجلوی دیدگان مردم برآنها حد شرعی را اجرا کنند.

مردی محاسن دارکه مامور اجرای احکام شرعی بود با صدای بلند به جمعیت نظاره کننده می گفت :هیئت شرعی اجرای احکام، برای این دونفر که روزجمعه به نماز جمعه نرفته اند، 25 ضربه شلاق بر روی پوست درنظر گرفته است .

وی پس از دوبار تکرار این عبارت به مرد همکارش که شلاقی دردست داشت اشاره کرد که حد شرعی را برآن دو بینوا اجرا کند. مرد دوم پیراهن آن دو مرد را تا نزدیک گردنشان بالا زد وبا شلاقی دردست ازعقب به پشت هر یک - که چون از ضربه پنجم ازدرد به خود می پیچیدند  دستشان را جلوی شلاق حایل می کردند. و مسول اجرای حد شرعی! دستشان را دور می کرد- 25 ضربه شلاق محکم زد.

 اگر گفته شود که این مجازات قانون مجازات اسلامی است، می گویم خوب،باشد وحی منزل که نیست آن به دلیل مصلحت نظام تغییر دهند.

هم اکنون عده ای ازروزنامه نگارها بدلیل مطالبی که نوشته اند، درایران زندانی هستند . درحالی که بیش ازده سال است دردنیا قانون مجازات زندان برای روزنامه نگارها و حتی وبلاگ نویس ها حتی در میان کشورهای بعضا مرتجع منطقه برچیده شده وجای خود را به مجازات مالی داده است هنوز متاسفانه وصد متاسفانه درکشور شیعی و انقلابی ما برای یک روحانی نماینده مجلس بخاطر تخلف نشریه اش مجازات شلاق درنظرگرفته می شود.

باید فکری جدی برای آبروی نظام اسلامی کرد .ما با زندان و شلاق ره بجایی نمی بریم. اگر راه را نمی دانیم ،لااقل از راهی برویم که دیگران رفته اند و به نتیجه رسیده اند.