عکس های سفرمن به کاشان

درکاشان اولین بازدیدم   فاتحه برسرقبر مرحوم محتشم کاشانی بود.شاعری که افتخارترجیح بندهایش تکرارناشدنی است. بااینکه صبح ساعت ده بود ولی مزارش بسته بود.ازپنجره عکس گرفتم.

عصر به باغ فین رفتم تا از دلنالهای بکنم برجایی که امیر کبیر درآن به آستان دوست پرکشید.

جالب این بود که  نوشته بوداما من درجایی ندیده ام  که وی به جلادی که آمده بودجانش رابگیرد اجازه چنین کاری نداد وبه فصادش گفت رگش را بزند و زد و امیر رفت.

ادامه نوشته

مغاطیس عشق! (2)

پس از زیارت قبر رشید هجری به زیارت شهیدمظلوم اهل بیت حسین، یعنی جناب زید بن علی بن الحسین رفتیم درمیان خاندان اهل بیت یاد ندارم کسی  به این درجه مظلومیت - درنحوه ی کشته شدن - کشته شده باشد. حتی امام حسین . بدستور والی اموی کوفه جنازه جناب زید را پس از سه  سال که برنخلی آویزان بود پایین کشیدند. آتش زدند وخاکسترش را به  مزارع ریختندو به آب فرات سپردند.

جناب زید در سال 78  درمدینه متولدشد .مادرش کنیزی بود که مختارابن ابی عبیده ثقفی او را خریده بودولی وقتی شدت پاکدامنی این کنیز را دید وی را به امام سجاد بخشید.

دربروشوری که به دوزبان بود وبه زایران زید اهدا می شد نوشته شده بود رسولخدا وقتی به غلام وخدمتکارش زید بن حارثه - کسی که باختیارخود درخدمت ایشان بود- می نگریست می فرمود مظلومترین خاندان من همنام وی خواهدشد و او را زید نامید.

دراین نوشته بدون ذکر منبع آمده بود امام سجاد موقعی که خبرتولد فرزندش زید را شنید قرآن را گشود و دید

ادامه نوشته

مغناطیس عشق! (1)


سلام به همه  دوستان

به دلیل توفیق درپیاده روی اربعین حسینی چند روزی درخدمت دوستان در این فضا نبودم.یکشنبه شب به نجف رفتم و شنبه شب این هفته با تاخیری چند ساعته  وکشنده با وضع فرودگاه محدود نجف از نجف به تهران بازگشتم وطبق معمول اغلب سفرها سرماخورده وبیمار!

اربعین امسال به لطف خدا این راه را سریعتر ودردوروز طی کردم و نایب الزیاره همه دوستان بودم .

سالهاست توفیق این پیاده رفتن را دارم بدون توقع اجر ثواب حج وعمره و..اما هرچه بیشتر می روم بیشتردرمی یابم که ازاین پیاد ه روی نمی شود چیزی گفت. بحر درکوزه نمی گنجد.

بارها با دیدن سیل بی پایان جمعیتی که در جلوی من درمسیرنجف به کربلا پیاده می رفتند انگار کسی بمن می گفت ببین، این همه جمعیت را از مسیرهای مختلف - که این مسیر تنها یکی ازآن راههاست- چه مغناطیس عجیبی به سمت کعبه عشاق کشانده و می کشاند. عشقی که نه سن می شناسد  ونه سرما و گرما .نه خستگی و نه بیماری و درد و...

این همه عاشق !این همه سال! این همه راه! این همه جلوه های عاشقی! وتنها یک معشوق!

امسال ایرانیهای زیادی به پیاده روی اربعین حسینی آمده بودند. حضور طلاب جوان – و کمترغیر جوان- درمیان این جمعیت میلیونی بسیارچشمگیربود بعضا با خانواده بودند.

عراقیها مثل سالهای قبل در پذیرایی از زوار سیدالشهدا سنگ تمام گذاشتند.بعضی ازآنها که اهل مبالغه هستند با شگفتی از ضورچشمگیرایرانیان می گفتند از ایران بیست میلیون زایربه عراق آمده است! یکی از روحانیون عراقی می گفت ایران وعراق دراین حرکت عملا یک ملت شده اند .حرف درستی بود .امید که این وحدت مقدمه ظهورمولایمان حضرت صاحب الزمان باشد.

امسال هم به دلیل ازدحام زیاد جمعیت نتوانستم درنزدیکی ضریح سیدالشهدا زیارت جامعه وامین الله بخوانم وبه ایستادن درابتدای در ورودی رواق متصل به ضریح اکتفا کردم.

      درکنارضریح قبر حضرت نبی الله ذوالکفل از انبیای بنی اسراییل در کفل

دربازگشت سری به شهرکفل در مسیر راه کربلا به نجف – کیلومتر 27از نجف- زدم ومرقد حضرت نبی ذی الکفل رازیارت کردم .شب درکفل خوابیدم کسی که متصدی حرم بود با نشان دادن دریچه کوچک نیمه بازی در پایین صندوق قبر مطهر می گفت از قبراین پیامبر بنی اسراییل بوی عطرعجیبی متصاعد می شود .نشستیم وامتحان کردیم.عطری بسیار لطیف که حتی من سرماخورده هم آن را استشمام کردم از قبر متصاعد بود. پرسیدم قبرمطهر پایین است یا درهمین صندوق است می گفت نه صندوق قبر همین است که می بینید .آقا ی نادر نوروز شاد که دراین سفرهمراه من بود می گفت عطرمتصاعدشده از قبرحتی اطراف این صندوق راگرفته است.

        دریچه ای که به قبر نبی الله  ذی الکفل متصل است  واز آن عطردل انگیزی متصاعد می شود.

 

ادامه نوشته

سفرنامه عاشورا(13)

امروز یازدهم محرم است. یک روز بعد از اتفاق مهم عالم هستی پس ازبعثت وغدیر یعنی روزعاشورا.

نماز صبح را به جماعت درحرم امام حسین می خوانم.مجری مراسم حرم  به رسم همه روزه بلافاصله بعد ازدقایقی زیارت عاشورا راشروع می کند وجمعیت نشسته درصحنهای حرم همانطورکه سر جای خودشان نشسته اند تغییرحالت می دهند و روبه  سمت ضریح حضرت زیارت عاشورا رابا او تکرار می کنند . قاری جوان زیارت عاشورا را می خواند. خوب  هم می خواند نکته جالب اینکه وقتی درانتهای زیارت به  فقرات صد سلام وصد لعن می رسد بجای این که مثل بعضی مداحها بگوید مائه مره-  یعنی صدبار- می گوید مائه میلیون مره! یعنی صدمیلیون بار!  ازاین ابتکار اوهم خوشم می آید وهم نگران می شوم. نگران از اینکه ما اجازه نداریم به میل وسلیقه خودمان دردعاها وزیارات د ست ببریم .کسانی که درچنینی مواردی می گویند صدبارفکر می کنند کار را با گفتن  صدباردرست کرده اند ولی درست نیست! باید طبق آنچه از سوی معصوم در دعا گفته شده عمل کرد.

با گفتن لفظی صدبارلعن وسلام ،صدبار لعن وسلام که محقق نمی شود! مثل اینکه به کسی ده تومان بدهند بعد به او بگویند صدتا ده تومان به شما دادیم! تعداد این اعداد در دعاها وزیارات حتما سر ومعنایی خاص ومشخص دارند که نباید دستکاری بشوند .

درجایی دیدم امام علیه السلام به کسی دعایی یاد داد که بگوید یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک واودرتکراردعا گفت یا مقلب القلوب والابصار ثبت قلبی علی دینک! امام ناراحت شد و به اوگفت همانی را که به تویاد دادم تکرارکن واز خود برآن چیزی اضافه مکن! اجتهادهایی از این دست زیادهستند. مثلا دردعای کمیل عبارت یارب یا رب یارب  را بجای سه بار نه بار می گویند.خوب اگر امام می خواست این عبارت را به جای سه بار نه بار به کمیل تعلیم می داد!

درخواندن دسته جمعی دعای کمیل وندبه وزیارت عاشورا توسط برخی مداحان یا بعبارت بهتراغلب مداحان کشورمشکل دیگراین است که بارها وبارها خواندن دعاوزیارت نامه را متوقف می کنند ولابلای آن گریز می زنند و شعرومتن وروضه وداستان می خوانند. خدا نکند کار به سینه زنی برسد!

کاش این صداها به کسی ازدست اندرکاران این مساله برسد - که نمیرسد !- که  بگوید وجا بیندازد که دوستان مداح وذاکر دراول و یا آخردعا وزیاراتی که برای مردم می خوانند هرچه می خواهند بخوانند وهرچه می خواهند معرکه بگیرند ولی دعا را متوقف نکنند ودر وسط آن چیزی نخوانند.

درسمت چپی که ایستاده ام ودرست روبروی قبور شهداست عده زیادی اززایران ایرانی را می بینم که دورهم جمع شده وبه تابلویی که بر دیوار حرم نصب شده می نگرند بیش ازصدنفرمی شدند که رفته رفته برتعدادشان افزوده می شد. همه به یک نقطه خیره شده بودند .تقریبا می دانستم کلیت مساله چیست ! اعتنایی نکردم.کمی که گذشت دیدم عده ای 

ادامه نوشته

سفرنامه عاشورا (12)

یکی ازنوحه خوانها که اندام ورزیده ای داشت نوحه هایی بسیارسوزناک می خواند با آهنگهایی بسیارزیباتر که دراین دودهه کمتر درعراق شنیده ام.به میان شان می روم ومثال آنهاعراقی وارسینه می زنم امانه به محکمی بعضی ازآنها! .سینه زدنهای عراقیها را بسیاردوست دارم. بسیارمردانه است وآدم را از دیدنش به گریه می اندازد.کاش می پرسیدم هیات کدام شهرهستند ونام مداح - که عراقیها به آن رادود می گویند- چیست .امکان سوال نبود .همه درحال عزاداریشان بودند.

ازخیمه گاه بیرون آمدم درمحوطه پشت آن دیدم آتش بزرگی ازکنده های درخت روشن کرده اند وآتش گداخته قرمزوبنفش شده و آماده آماده است. فهمیدم این مقدمه کاراست .اطراف آتش نرده ای بود .به تصور اینکه مراسم دراینجا برگزارمی شود

ادامه نوشته

سفرنامه عاشورا (11)

امروزعاشوراست واینجا حرم امام حسین علیه السلام چقدرکاروان دل که دوست داشتند دراین روز درحرم مولای غریب بی کفن باشند ولی برایشان ممکن نشد وغافلندازاینکه ثواب زیارت را برده ومی برند. دستگاه امام حسین همان دستگاه خداست وشعبه ای ازآن. کافی است نیت کنی جایی باشی وکاری بکنی وبی نتوانی باشی وبکنی برایت اجرمی نویسند این مال کاسب کارهای ثواب وتاجران بهشت وحور وقصور! اما دردیدن لذتی است که درنیابت نیست.زایر ثواب را می خواهد چه کار؟ یک نظربرروی محبوبش حسین برایش بهشت هاست. این زایرین بهشت را به هشته اند!

نماز مغرب وعشا را به جماعت می خوانم تا پس اززیارتی برای استراحت به منزل بروم .میزبان که ازخادمین قدیمی امام است قبلا بمن گفته امروزاستثنائا بجای 8 ساعت کشیک کاری ، دوازده ساعت درحرم خدمت می کند یعنی ازساعت هفت صبح تا هفت شب .ساعت شش ونیم است. پشت سرحضرت تصادفی اورا درحال نمازمی بینم و نگاهمان بهم گره می خورد .درنزدیکی اومی نشینم ونمازهای قضای والدین می خوانم تا کارش تمام شود وبا او که موتوردارد به منزل برویم.

گویا مرا نمی بیند چون پس ازحدود بیست دقیقه انتظاراو را دیدم که 

ادامه نوشته

سفرنامه عاشورا (10)

همین طور بدون مقدمه گفت داشتم می آمدم که دیدم دسته طویرج دارد واردحرم میشود! ومن که انگار خواب بودم تا نام دسته طویرج را شنیدم  انگار از خواب بیدارشدم به اوگفتم دسته طویرج کی به حرم می آمد ؟گفت: پس از اذان ظهر .گفتم: یعنی الان رفته اند؟ گفت: نمی دانم .بی اختیار به سمت  تلویزیون رفت  .آن را روشن کرد. تلویزیون ایران داشت  درپخش زنده حرکت دسته طویرج را در بین الحرمین درحال هروله ودویدن نشان می داد! دسته ای میلیونی که هروله کنان از در های مختلف حرم امام حسین وارد و خارج وبه سمت بین الحرمین می رفتند .

تاب نیاوردنم که درعزاداری طویرجی ها شرکت نکنم. به اوگفتم به نظرتان اگرالآن بروم می رسم گفت نمیدانم.نماز عصررا نخوانده بودم. خواندم وبا عجله به سمت بین الحرمین دویدم تا اگرتوفیقی باشد لااقل به عزاداری نفرات آخر این دسته برسم.  دیدن حرکت عزاداری این دسته  به دلایلی که درابران در باره آن خیلی چیزها شنیده بودم بسیار مهم بود .تاسف می خوردم که چرا از حرکت این دسته که از برنامه های دینی مراسم روز عاشورا درکربلاست غفلت ورزیده ام. درراه بین الحرمین به حضرت عباس متوسل شدم که کاری بکند بتوانم این دسته راببینم و دیدم!

وقتی به بین الحرمین رسیدم  عده ای از این دسته

ادامه نوشته

سفرنامه عاشورا (9)

 پس از زیارتی مختصر از داخل حرم که بیرون آمده و وارد صحن شدم با صحنه ای غیر قابل پیش بینی روبرو گشتم. درصحن روبروی بالاسر جمعی منتظرنشسته بودند وبه منبرچشم دوخته بودند .حسی به من الهام کردکه از اینها بپرس برای چه نشسته اند؟ چون درحرم منبر زیاد می روند ومن با اینکه عربی را صددرصد می فهم وهشنتاددرصد صحبت می کنم!  برای شنیدن منبر هرچقدرخوب باشد نمی نشینم. تا پرسیدم کسی گفت مجلس مقتل خوانی است .بقیه برنامه ام در کربلا ردیف شد! تاکنون مجلس مقتل خوانی از نزدیک ندیده ام آن هم درصحن وحرم امام حسین.خواستم  واردجمع بشوم اصلا جا نبود .خودم رابه جمع زدم وبدون اینکه جایی درنظرداشته باشم تا نزدیکیهای منبرررفتم ودرجایی متوقف شده وسرپا ا یستادم.از کسی پرسیدم ساعت چندبرنامه شروع می شود؟گفت: 8 .خدای من یعنی باید با این بی خوابی وخستگی  و بی جایی - که به سختی می شد سرپا ایستاد چه رسد باینکه بخواهی بنشینی –باید یک ساعت ونیم سرپا بایستم ؟به خودم گفتم طاقت بیاور وبایست یکبار است  ویک عاشورا وکربلا .ایستادم دراطراف من دونوجوان بودند که چندسانتی جا داشتند! گفتم قدری تنگ تربنشینید من هم بنشینم. گفتند:

ادامه نوشته

سفرنامه عاشورا (8)

امروز عاشوراست. به گمان من روز مهمترین واقعه عالم هستی پس از بعثت پیامبر وغدیرخم .

یکی از دوستان درکه ای تهران که دیشب باخانمش به کربلا آمده است بمن گفت اورا ساعت دو نیمه شب بیدارکنم تا به همراه همسرش به حرم برود تابرای نماز جاگیرش بیاید! نمازی که ساعت 5 خوانده می شود.به اوگفتم ساعت دو خیلی زوداست .دو ونیم که بیدارشدم  دیدم بیدار شده ودارد لباس می پوشد .  وضوضیی ساختم وبه حرم رفتم با اینکه دوساعت به اذان صبح مانده بود به سختی جا گیرمی آمد .ولی آمد .

 یکی از مشکلات زایرین مقید بنماز جماعت درشهر کربلا این است که   حرم نیم ساعت وگاهی یکساعت قبل از هر اذ ان پرازجمعیت می شود وبه سختی برای نماز جاگیر می آید. با کمبود خوابی که این روزهادارم وخستگی وکمی بیماری ناشی از سرماخوردگی  باید خیلی تلاش کنم که خواب برمن غلبه نکند .ساعت حدودچهارمی شود.

پلکهایم سنگینی می کند .تکنیکی به خرج می دهم فکر می کنم بابرخاستن وقدری سرپاایستادن خواب برطرف می شود ولی بیفایده است قدر ی نماز قضای والدین  می خوانم ولی درفاصله بین نمازها چشمهایم یاری نمی کنند .برمی خیزم وکمی آب می خورم. افاقه نمی کند چندبار بلند می شوم. آب می خورم اما بیفایده است لیوانی را پرآب می کنم وبا شال عزایی که همراه دارم  اندک اندک لبه اش راخیس می کنم وهرچند دقیقه به صورت وچشمهایم می کشم.این شیوه تاحدودی جواب می دهد !

بهرتقدیر برای یک نماز دو رکعتی جماعت نباید دوساعت بانتظارنشست ! با این همه انتظارحال معنوی آدم کاملا ازبین می رود.آن هم برای مثل منی که هرروز،روزی سه نوبت  وهرنوبت چندساعت درحرم مشرف است! لااقل من  اینگونه ام.  یک راه حل این است که آدم درمساجدنماز بخواند وبعدازنماز به حرم مشرف شود ولی این راه حل هم مشکلی دیگرباخوددارد.مساجد کربلا  هم خیلی کم هستند 

ادامه نوشته

سفرنامه عاشورا (7)

اما در میان این خیمه وخرگاه،  زنی بیش از همه نگران بعد ازحسین است با قلبی متوکل و غرقاب امید به  آینده . زنی بنام زینب! چه نامی! نامی که از آسمان برمحمد نازل شد.افسوس تاریخ از رابطه زینب با محمد چندان سخنی نگفته است همچنان که از حالت فاطمه بنت اسد مادرعلی در شب ازدواج علی وزهرا. چه بشکوه بوده وقتی پیامبر زینب را درآغوش می گرفته است.

چقدرجفا کرده ومی کنند کسانی که باید چیزهایی رابرای تاریخ می نوشتند وننوشتند و نمی نویسند. وچه اندکند کسانی که دین شان رابه تاریخ خوب ادا کرده ومی کنند.

زینب، هموکه زینت  پدرش علی است! وچه شگفت! دختی زینت پدر؟آری ممکن است اما این پدر وقتی علی است که ازاو جز محمد درآسمانها وزمین کسی برتر نیست !این زینت چگونه است؟ نمی دانم ! هرچه هست، زینب این کوه صبر !علی را درتاریخ زینت داده ومی دهد!

دراین شب،  که بظاهر یک شب است وتاریخهایی رادرخودنهفته دارد ونو به نومی کند برخلاف آنکه بعضی به اشتباه می گویند که  عده ای از یاران امام  وقتی از ایشان شنیدند که می فرمودبیعتم رابرداشتم هرکس می خواهد برود یکی یکی وچند تاچند تا از خیمه حضرت رفتند هیچ کس از اصحاب امام نه تنها ایشان را ترک نکرد که بنا به نقل تاریخ چند نفری هم دراین شب به اردوگاه امام پیوستند ویکی از آنها سعادتمندی بود که پیام ابن سعد را درادامه مذاکراتش باحسین - که بعضی  مذاکرات این دورا باهم موعظه حسین به او می دانند وخطاست-  برای امام آورد.

وقتی پیام را رساند صورت امام را که به آن نورانیت وزیبایی دید تصمیم گرفت نزد امام بماند وبه اردوگاه ابن سعد بازنگردد. نزد حسین ماند وبرگشت.برسبیل امتحان به او گفته شد توسفیری برو وجواب رابرسان! گفت نمی روم ونرفت!

درتاریخ

ادامه نوشته