ساقی خمار آلوده ام!

خدمت همه دوستان

این روزها بشدت بیمارم و در آستانه سفری که انشاالله مرا بخود خوانده اند. به دلیل همین بیماری نتوانستم در معیت آیت الله هاشمی به سفر کرمان بروم.

دیروز با همین حال بد ناچار شدم به آخرین کلاس دوستان دانشجوی ارشد بروم.

از این جهت تصدیع دادم که ده روزی این وب مطلب تازه ای نخواهد داشت.

 با همه ناقابلی وبی قدری ام در پیش ائمه دعاگوی همه دوستان موافق و منتقد و نیز از سر ترحم برای آمرزش کسانی که گاه با نوشتن پیامهای تند و توهین آمیز به من به این وب می آیند و متاسفانه به هنگام نوشتن آن فحش ها حتما فراموششان شده است که قیامتی هم در کار است، خواهم بود.

تشنه ام و مشتاق جرعه ای از دست ساقی!

ساقی خمار آوده ام بگشا در میخانه را

                                               قربان چشم مست تو پزکن یکی پیمانه را

با موی سفید می روی نامه سیاه؟

از دوستان سابق و اینک! که خدایش جزای خیر دهاد درایمیلی اشعار زیبایی ازعارف و اصل افضل الدین محمدبن حسن مرقی کاشانی، حکیم، عارف و شاعر مشهور به بابا افضل کاشانی را برایم فرستاد که عمدتا در مدح مولای متقیان علی بن ابیطالب علیهماالسلام بودند.

این دو رباعی بیشتر از رباعیات دیگر به دلم نشست:

افضل، چو ز علم و فضل، آگاه علی است
                                               در مسند عرفان ازل ،شاه علی است
از بعد نبی، امام خلق دو جهان
                                               بالله علی است، ثم بالله علی است
تا چند کنی ای دل بی شرم،  گناه
                                               یک لحظه نمی کنی به این چرخ، نگاه
با موی سیاه آمدی، نامه سفید

                                              با موی سفید می روی، نامه سیاه؟

خدایش بیامرزد که بداند از کجاست در کجاست و به کجاست!


                     این دل تنگم غصه ها دارد

                    گوئیا میل کربلا دارد!

پاییز سرد مرد کاپشن بهاری!

ساعت 7 شب است .شبکه خبر دارد اخبار پخش می کند.

در خلاصه خبرها می گوید :موافقت مجلس با  تشکیل سازمان مدیریت و برنامه ریزی رییس سابق  نارمک نشین! با اقدامات غیر کارشناسانه خود و تیم همراهش چه ضرباتی به کشور زد خدا می داند. خدا را شکر که این دولت به رغم حرکات کند! خود در بعضی اقدامات داخلی دارد یکی یکی این اقدامات اشتباه را به دوران قبل بر می گرداند.

چه وقتی از مردم و دولت در این برگشتن ها به جای  اول گرفته می شود، خدا می داند.

خدا را شکر که خود ش هم به جای اولش برگشت! البته پس از آن همه خسارت!

بشارت دهنده بهار همراه با اسفندیار خان اش چه پاییز سردی را می گذراند این روزها!

پاییز های سرد دیگری هم برای او در راه است!

مردم حق دارند بخاطر این اقدامات غلط و غیر علمی احمدی نژاد روز به روز با دیدن عکس های گاه و بی گاه  وی در بعضی سایتهای خاص حالشان بد بشود.

حق ندارند؟!

گزارش یک مصاحبه پائیزی

در اولین روزهای فصل پاییز در حالی که روابط ایران با اروپا و غرب اندکی در حال بهتر شدن است که خدا کند افراطیون نتوانند با اظهارات نسنجیده و غیر منصفانه خود پرونده این فصل جدید را بی نتیجه و نیمه تمام ببندند شاهد مصاحبه خوب لیونل باربر خبرنگار با تجربه روزنامه انگلیسی فایننشیال تایمز با آیت الله هاشمی بودیم. این مصاحبه که اولین مصاحبه این روزنامه در ایران با یکی از شخصیتهای برجسته انقلاب بود حاوی نکات بسیاری بود که بنظر من هم سوالات و هم پاسخهایی که داده شد فراتر از سطح یک مصاحبه  و درحد یک مذاکره مهم سیاسی بود.

 مصاحبه ساعت یازده بود .دیدار کنندگان 4 نفر بودند شامل آقای لیونل باربر خبرنگار روزنامه و خانم نسبتا مسن همراه او به همراه دو خانم ایرانی که یکی از آنها مترجم بود و در دفتر این روزنامه در تهران کار می کنند. همراه آقای باربر یک عکاس و یک فیلمبردار ایرانی هم بود. ساعت ده و نیم به مجمع رسیدند و پس از پذیرایی دوستان تشریفات به بالا منتقل شدند.

وقتی در انتظار ورود به اتاق آیت الله بودند به آنها پیوستم. جناب آقای سلیمانی مدیرکل مجمع مرا به عنوان مشاور آیت الله هاشمی به باربر معرفی کرد. باربر به گرمی با من دست داد . وقتی گفت برای اولین بار است که به ایران سفر می کند - و از قضا در ابتدای بیانات خود هم به این نکته اشاره کرد و از هاشمی جواب شنید: حالا که اینطوراست بیشتر بمانید و ایران را ببینید. – به ذهنم رسید مطالبی را که در مورد شخصیت و سابقه آیت الله نمی داند، مختصر با او در میان بگذارم . مشتاقانه گوش داد. باربرخودکارش را در آورد و در دفتری که همراه داشت تند تند از گفته ها یادداشت برداشت.خانم همراه او هم چنین کرد. به او گفتم: شاید آیت الله هاشمی درمیان شخصیت های بزرگ انقلاب بعد ازامام، تنها شخصیتی باشد که روزانه خاطراتش را می نویسد و هر سال یک جلد از خاطرات شان منتشر می شود و هیچ امری مانند مسافرت یا بیماری مانع این خود نوشته های ایشان نیست. سری به نشانه تعجب تکان داد و گفت : نگاه به تاریخ و تاریخ نگاری مستمر چنین شخصیتی خیلی مهم است.

از وضع جسمی حاج آقا گفتم و با نشان دادن 36 پله ای که آنها طی کرده و نفس زنان بالا آمده بودند افزودم: ایشان هر روز صبح این پله ها را به سرعت بالا می آید و ما در نظر داریم از این حرکت شان فیلم بگیریم . به خانم همراه باربر که با خنده ای توام با تعجب می گفت: ما حاضر هستیم این کار را بکنیم، گفتم: مشکلی نیست. ایشان باید اجازه بدهند که هنوز نداده اند.

باربر قبل از مصاحبه گفت :با شخصیتهای مهم سیاسی دنیا از جمله نخست وزیر چین، باراک اوباما و پوتین هم مصاحبه هایی داشته و در هیچ یک از آنها – جز در مصاحبه با نخست وزیر چین که آن هم توسط مترجم پدید آمد که واژه ای را چنان بد ترجمه کرد که وزیر خارج چین ناچار به دخالت و اصلاح آن شد-  مشکلی نداشته است . انگار می خواست به ما بگوید می داند می خواهد با چه شخصیت بزرگی مصاحبه کند.

ساعت از یازده گذشته بود که به اتاق ملاقات وارد شدند . خانم همراه باربر د راتاق چرخی زد و پرسید:
ادامه نوشته

دسته گل جدیدی که برادران به آب دادند!


خدا شفا بدهد!

مشغول مطالعه شبانه بودم که برادری تلفن زد و گفت: سایت خبری" ندای انقلاب" را دیده ای؟ گفتم :نه، مگه چه خبری زده؟ گفت: این سایت درخبری چنین مدعی شده است:

"شنیده شده عباس پالیزدار که چند سال پیش به دلیل برخی افشاگری های فاقد اعتبار و نیز سوء استفاده ازموقعیت خود برای انتشار برخی اسناد حکومتی، محاکمه شده بود، در دفترغلامعلی رجایی مشاورهاشمی رفسنجانی درمجمع تشخیص مصلحت نظام مشغول به کار شده است. وی در خرداد سال ۸۸ در نامه ای ازهاشمی رفسنجانی و خانواده اش عذرخواهی کرده بود".

دوست من می گفت : بعد از درج این خبر، بعضی سایتها ی اصولگرا ،هم این خبر را منتشر کرده اند.

گفتم الآن می بینم.

دیدم ! دوست من درست می گفت!


لینک های مختلف خبر:

- تابش نیوز

- رجانیوز- فارس نیوز


از مشاهده این خبردروغ توسط این سایت اصولگرا هم خنده ام گرفت وهم دلم بحال دست اندرکاران آن سوخت.

معلوم می شود این بنده های خدا که مدام به دنبال  تکمیل سهمیه تعیین شده شان از بعضی جاها! در انتشارخبرهایی علیه آیت الله هاشمی و نزدیکان ایشان هستند وقتی هیچ بهانه ای ندارند بناچار متوسل به جعل اخبار و دروغ بافی ودروغ تراشی هایی خنده دار از این دست می شوند تا به وظیفه شان عمل نمایند!

من در مجمع دفتری ندارم تا کسی در آن کار کند. کسانی که در این یکی دو سال کار من در مجمع، خصوصا در این ماه ها در اتاق مشاورین در مجمع به ملاقات من آمده اند و یا بعضی که در دیدارهای مردمی آیت الله هاشمی حضور داشته اند و بعد نزد من آمده اند بر این گفته ام گواهی می  دهند.

ضمنا ازآقای پالیزدار هم- که از چند ماه پیش با چند نفر برای مشورت در باره  طرحی درباره تشکل فرزندان شهدای سراسر کشور و کهنه سربازهای جنگ به ملاقاتم آمده بود ،- هیچ خبری نداشته و ندارم.

احتمالا منبع خبری ! یا شنودی! این دوستان خواسته از این دیدار معمولی خبر دست اولی را به خورد رفقایش بدهد و برای آقای پالیزدار هم درعالم خیال شغلی دست و پا کند!

من از صمیم قلب برای بعضی ازاین دوستان اص و ل گ را ! که با این کارشان نشان می دهند به آئین جناب ماکیاول که هدف وسیله را توجیه می کند! سخت پای بند هستند، طلب انصاف ،شفا و آمرزش  نموده و به آنها عرض می کنم: 

آقایان باورکنید ،

دروغ بد است.

خیلی هم بد است!

مگر قرآن نمی خوانید؟

امام  یک بسیجی واقعی بود

ده روز پیش! در هفته  بسیج مصاحبه ای با سایت خبری جماران داشتم ابن مصاحبه هرچند با تاخیر منتشر شد اما شاید حاوی برخی نکات باشد!

جماران نوشت:

غلامعلی رجایی یکی از نویسندگان و پژوهشگران فعال در حوزه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی است. وی که در پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی تدریس می کند، آثار قلمی زیادی را در این حوزه منتشر کرده است. هفته بسیج بهانه ای شد تا با نویسنده در خصوص چیستی فرهنگ بسیجی و دیدگاه امام در مورد این تشکل انقلابی جویا شویم که وی با حضور در محل سایت جماران، با صبر و حوصله به سوالات ما پاسخ داد. همچنین بابت تأخیر در انتشار مصاحبه از وی و مخاطبان گرامی پوزش می طلبیم. آنچه که قصد داریم در این گفت و گو به آن بپردازیم؛ «تفکر و فرهنگ بسیجی» مورد نظر امام خمینی است به شرحی که می آید: 

از دیدگاه شما به عنوان یک رزمنده دوران دفاع مقدس و پژوهشگر تاریخی، این فرهنگ چه خصوصیاتی دارد؟ آیا مقصود امام از بسیج یک سازمان اداری بود یا یک مکتب و فرهنگ؟

طبعا برای تبیین این موضوع باید به سخنان امام بازگردیم؛ زیرا ایشان مبدع این فرهنگ بودند. اما ابتدا به مقدماتی در این زمینه اشاره کنم؛ امام در نجف یک تبعیدی به حال خود رها شده نبودند، بلکه یک برنامه برای خود داشتند که احتمالا برنامه بلندمدتی هم بود، چون ایشان اهل سازش نبودند. سه گزینه در مقابل امام بود: با شاه سازش کنند و به ایران برگردند، به حال خودشان مشغول باشند و مبارزه را فراموش کنند، مترصد فرصت باشند که بتوانند برگردند. جناب آقای رحمانی یکی از یاران امام نقل می کنند( و من خودم از ایشان شنیدم) که در حول و حوش سال 1354 از امام پرسیدم؛ اگر بر شاه چیره شوید چه می کنید و چگونه کشور را اداره می کنید؟ امام فرموده بودند «مردم را بسیج می کنم». یعنی این تدبیر، از نجف در ذهن امام بود.

ادامه نوشته

روح بلندی که پر کشید

نلسون ماندلا قهرمان مبارزه با تبعیض نژادی، مردی که بهترین سالهای عمرش را در زندان آپارتاید سپری کرد در سن 95 سالگی درگذشت.

 وی فضایل اخلاقی برجسته ای داشت که بنظرم مهمترین آنها این بود که وقتی از زندان بیرون آمد و با انتخاب مردمی که به او عشق می ورزیدند در راس قدرت سیاسی کشورش قرار گرفت بر روی همه کسانی که او را در بهترین سالهای عمرش زندانی کرده بودند ،همچنان لبخند زد و آنها را بخشید. وقتی هم مردمی که  مقاومتش را می ستودند او را با رای خود به تخت قدرت نشاندند همان ماندلای قبلی بود و بی هیچ کینه و احساس غروری نسبت به دیگران.

ماندلای عزیز که درود بر روح بزرگ او باد در دوران قدرت خود حتی از یک نفر از کسانی که عمراو را درزندان تباه کردند، شکایتی نکرد و حتی یک نفر را در دوران نشستنش براین مسند  بدلیل ظلمی که براو رفته بود به زندان نیانداخت. تردیدی ندارم تاریخ  به دلیل همین روح بلند ماندلاست که هماره از او با عظمت و بزرگی یاد خواهد کرد .

ماندلا به دلیل این گذشت مردانگی و مروتش اکنون به اسطوره ای درجهان بشریت تبدیل گردیده وجهانیان درمرگ او متاثرند.

به روح بلند او درود می فرستم و برایش برترین آمرزش های الهی را خواستارم.

کاش برخی ازمدعیان دین و دین داری دربخشش و گذشت و جوانمردی و مهربانی وبویژه در بی کینه گی ! نسبت به دیگران،همانند ماندلا بودند. کاش!

توضیح ضروری به همه دوستان

دوستی نوشته است:

برادر و استاد ارجمند جناب آقای رجایی، بنظر اینجانب بهتر است حضرتعالی، برای تنویر بازدیدکنندگان این وبلاگ و افکار عمومی، ضمن بیان انتقاد و مخالفت با نظرات و عملکرد دیگران، پاسخی مستدل همراه با دلایل مستند ارائه فرمائید.
خدمت ایشان و همه دوستان باید عرض کنم:

 در مرحله اول باید عرض کنم من آمدن دوستان مخالف  و موافق را به این فضا به دلیل اعتمادشان یا به هردلیل دیگر! از نعمت های الهی برخود می دانم و از این جهت خدای را شاکر و سپاسگزارم.از همه دوستان هم ممنونم که برای دیدن این وب وقت ارزشمند خود را تقدیم می کنند.

اما همگی دانند که اداره چنین وبی که به لطف خدا مخاطبان نسبتا بالایی دارد وقت زیادی می خواهد که من  از آن بی بهر ه ام. 
همین مقدار  هم که به وبلاگم می رسم  و وقت می گذارم برای من غنیمت است! و من شرمنده همه دوستانی هستم که کارشان با من به گله و شکایت دوستانه از عدم درج کامنتهایشان رسیده است و گاه شکایت از اینکه چرا مطالب زود به زود به روز نمی شود.

حق با دوستان است بالاخره از قدیم گفته اند هر کس خربزه می خورد...
 این ترم نا خودآگاه ساعات تدریس من در ارشد و غیر ارشد زیاد شد و مشاوره پایان نامه های درحال دفاع دو دانشجو هم به آن افزوده گردید. لذا شدیدا مشکل وقت پیدا کرده ام.

مدتهاست در این وب بعضی از دوستان لطف دارند و از من سولاتی می کنند که  پاسخ به آنها چند صفحه توضیح می خواهد ولی متاسفانه من نه توان پاسخ را دارم لااقل برای بعضی سوالات نه فرصت آن را. هم اکنون بیش از ۱۰۰۰ نظرتایید نشده در قسمت نظرها دارم که درمانده ام به آنها چگونه جواب بدهم.سعی می کنم   بعضی اوقات در اولین فرصت ممکنه حتی اداری! اقلا به ده پانزده  نظر جواب بدهم .جواب هر کامنت گاه 5 تا ده دقیقه وقت می گیرد .بعضی دوستان می گویند فرد معتمدی را بگذارم تا به جای من به نظرها جواب بدهند که این هم به مصلحت نیست به هرحال دوستان نظر خود مرا می خواهند.

گاه با خود می اندیشم بهتر است قسمت نظر دهی را غیر فعال کنم لااقل برای مدتی! ولی به صلاح نمی دانم که از خواندن نظر دوستان محروم بشوم .

حقیقت این است که در این مدت از نظرات دوستان منتقد و موافق بهر ه های خوبی برده ام و امید که این فیض مدام باشد.

تازگی ها که فیس بوک هم اضافه شده و شبها گاه باید به بعضی نظرات پاسخ هایی بدهم!

خواهش آخر اینکه دوستان مرا استاد و..خطاب نکنند.همان آقای رجایی کافی است . لطف و محبت  شان را به من در اینجا زیاد علنی نکنند !برای هر دوی ما خوب است !نه آنها متهم به تملق گویی می شوند ونه من متهم به اینکه از تعریف دیگران خوشم می آید و نظرهای تعریف یا تایید را درج می کنم!

در هر حال از همه دوستان عذر خواهم و امید دارم که همه این قصور  احتمالا موجه! را بر من ببخشایند و از من در گذرند!

باقی بقای شما و ایام مدام به کام باد!

بیچاره مردم تهران و این نماینده ها!


حمید رسایی عضو جبهه پایداری افزود:

"جام زهری به مردم داده شده که تلاش می کنند با ابزار رسانه ای آن را به شربت شیرین تبدیل کنند اما این گونه نیست."

---------------------

درحالی که تهرانی ها نماینده بصیر ، شجاع و دانایی مثل دکتر علی مطهری دارند در بین نمایندگان آنها افراددیگری هم یافت می شوند که  انسان در درک بعضی اظهارات شان در می ماند .مثل آن برادر سردار!  نماینده فعلی تهران که چندی قبل در اظهار نظری شگفت - که درمقاله ای به وی پاسخ دادم- گفته بود بعد از انتخابات طرفداران مهندس موسوی اینقدر کم و دچار ریزش شده اند که تعدادشان در سطح کشور به ۵ هزار نفربیشتر نمی رسد!

دوستی می گفت: یکبار حمید رسایی به او گفته است مدارکی در دست دارد که ثابت می کند آقای مهندس موسوی سید نیست.به او گفتم: فلانی حواست هست میخواهی چکار کنی؟ می دانی که آقای موسوی و رهبری از طرف پدر فامیل هستند و  تو درحقیقت بااین کارت عملا سیادت رهبری را هم  زیر سوال می بری! سکوت کرد و...!

حالا هم توافقات اولیه دکتر ظریف با گروه  ۵+۱  که رهبری در پاسخ به نامه به رییس جمهور از روند مذاکرات اعلام رضایت کرد از دید آقای رسایی شده جام زهر ! و دولت روحانی متهم به فریب مردم که با زور ابزار رسانه ای که در اختیار عزت خان ضرغامی است به آنها جام زهر را شربت شیرین ! نشان می دهد.

من در شگفتم ایشان با این سطح.....چگونه نماینده مردم بزرگ تهران بزرگ شده است.

هدیه امام حسین به امیرکبیر

من این خاطرات را تعمدا منتشر می کنم تا بعضی دوستان که احتمالا به اینگونه مطالب اعتقاد چندانی ندارند اندکی تامل نمایند و دیگرانی که اعتقاد دارند بر اعتقادشان افزوده شود.

 سالها پیش در سندی خواندم که مرحوم امیر کبیر در نامه ای به ناصرالدین شاه می نویسد: فدوی فعلا در این تبعیدگاه کاشان مشغول به قرائت زیارت عاشورا هستم.

راوی این مطلب، انسان بزرگی همچون مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی اراکی است :

" شبی در خواب مرحوم میرزا تقی خان امیرکبیر را دیدم، جایگاهی رفیع داشت.

پرسیدم :چون شهیدی و مظلوم کشته شده ای، این مرتبت نصیب تو گردید؟ با لبخند گفت :خیر .سؤال کردم :چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی به این مقام رسیدی؟؟ گفت :نه .با تعجب پرسیدم :پس راز رسیدنت به این مقام چیست؟ 

جواب داد :" این مقام ،هدیه مولایم حسین(ع) است. پرسیدم :چطور؟

با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون ازبدنم می رفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری یه من آب بدهید؛ ناگهان به خود گفتم: میرزا تقی خان، ۲ تا رگ از تو بریدند و این همه تشنگی؟ پس چه کشید پسر فاطمه(س) او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود!

از عطش حسین(ع) حیا کردم، آبی طلب کنم .لذا لب باز نکردم و بر تشنگی امام حسین اشک در دیدگانم جمع شد .موقع دفن، در لحظه ای که صورتم را بر خاک گذاشتند امام حسین(ع) تشریف آوردند و گفتند به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ به تو، باشد تا در قیامت جبران کنیم.

 

منبع : کتاب آخرین گفتارها