کاش بعضی کمتر حرف بزنند

درخبرها آمده بود:

آيت الله احمد علم الهدی امام جمعه مشهد ظهر سه شنبه در مراسم اختتاميه نهمين همايش سراسري مديران كانون ها و اعضای شورای سازمان بسيج فرهنگيان كشور خطاب به فرهنگیان گفته است :

"شما نبايد اجازه بدهيد جريان های لائيك و موسسان فتنه 88 تحولات سياسي كشور را به نفع خودشان مصادره كنند و آموزش و پرورش را در اختيار خودشان بگيرند."

درباره این اظهارات چند نکته بنظر می رسد:

1-  تا کنون براساس آموزه های امام، فکر می کردیم این انقلاب سر جنگ و ستیز با جریانهای لائیک داشته و دارد، اما حالا از زبان امام جمعه مذهبی ترین شهر ایران، مشهد مقدس می شنویم در ایران پس از امام، نه تنها جریان لائیک که جریانهای لائیک درست شده اند و مهم تر از آن اینکه این جریان ها اینقدر قوی و فعال هستند که می خواهند تحولات سیاسی کشور را هم به نفع خود مصادره کنند و وزارت مهم و انسان ساز آموزش پرورش را اداره نمایند.

ادامه نوشته

مهر ماه در راه است!

مجلس به سه وزیر دکتر روحانی رای نداد. این حق مسلم مجلس بود و هست که به هر وزیری که تمایل ندارد رای ندهد. اما با یک بررسی ساده معلوم می شود سه وزارتخانه ای که بی وزیر مانده اند و مرتبط با جوانان هستند و این کمی نگران کننده است . نگران کننده از آن جهت که یک ماه دیگر مدارس و دانشگاهها باز می شود و می بایست وزرای علوم وتحقیقات وآموزش و پرورش پشت میزشان نشسته باشند تا برای سال جدید تحصیلی برنامه ریزی کنند و این قطعا از عهده سرپرستان فعلی این وزارتخانه ها بر نمی آید.

مهر دارد می آید با همه خوبی ها و طراوت ها وشادیهایش.

امید است دکتر روحانی در این یکی دو هفته وزرای شایسته و مجلس پسندی به مجلس معرفی کند تا قبل از مهر ماه ترکیب دولت در ارتباط با سه وزارتخانه های مرتبط با جوانان کامل شود.

من فقط ثبت نام کردم!

هفته گذشته همسران سه تن از شهدای هسته ای با آیت الله هاشمی دیدار داشتند. بیش از یک ماه قبل خانم مرضیه حدیدچی- معروف به دباغ- که متاسفانه این سالها به دلیل مشکلات جسمی و بیماری در یکی از روستاهای اطراف کرج ساکن و تقریبا خانه نشین شده و من در دو ماه گذشته از طرف آیت الله هاشمی به عیادت ایشان رفته بودم - شماره تلفن مرا به خانم شهید شهریاری داده و واسطه این دیدار شده بود.

قبل از ملاقات از خانم شهید شهریاری بخاطر اینکه این درخواست ملاقات دیر اجابت شد عذرخواهی کردم و گفتم این روزها
ادامه نوشته

دو خاطره شنیدنی


کسانی که سالهاست از نزدیک با آیت الله هاشمی کار می کنند خاطرات تلخ و شیرین فراوانی از ایشان دارند. این خاطرات آنگاه که با بعداحساسی ایشان مرتبط است بسیار شنیدنی تر است .من که در بعضی دیدارها از نزدیک شاهد بعضی عکس العملهای عاطفی آیت الله بوده ام خاطرات خوبی در ذهن دارم .

یکی از کسانی که از این خاطرات ناگفته های بسیاری دارد جناب آقای محمد کاظم پور است  که از سال ۱۳۷۵ تا کنون در مجمع تشخیص مصلحت نظام عکاسی می کند و در سفر و حضر همراه ثابت آیت الله است.

 در مصاحبه ایشان با باشگاه خبرنگاران جوان دو مطلب زیر نظرم را بیشتر از بقیه جلب کرد .

خاطره اول تبیین بعد احساسی آیت الله در بعضی دیدارهای خصوصی است که از قضا بسیار زیباست وخاطره دوم  هم در باره روز ثبت نام تاریخی آیت الله در وزارت کشور و قابل توجه محدود کسانی که  معتقد بوده  یا هستند! که آیت الله از قبل تصمیم به ثبت نام داشته است و نمی خواهند حرفهای من و امثال من در باره این روز تاریخی  را باور کنند!

این دو خاطره را ملاحظه کنید:

باشگاه خبرنگاران: تلخ‌ترين و شيرين‌ترين خاطره عكسي شما از آيت‌الله هاشمي به چه موضوعاتي مربوط ميشود؟

 کاظم پور : ........تلخ‌ترين لحظه‌اي كه در عكاسي داشتم و همراه با هق‌هق گريه عكس مي‌گرفتم، ديدار آيت‌الله هاشمي رفسنجاني با يك جانباز در زيبا كنار بود كه وقتي جانباز،  ایشان را ديد، مي‌خواست حرف بزند و نمي ‌توانست. دست‌هايش را مي‌ديدم كه پنجه‌هايش را باز كرده و به صورت حاج آقا مي‌كشد. گريه آیت الله هاشمي همه را به گريه واداشت. آن لحظه به ياد كوه‌هاي آتشفشان افتادم كه وقتي راه خروجي براي گدازه‌هاي خود نداشته باشند، فواره مي‌كشند.

  باشگاه خبرنگاران:  روزی که آيت‌الله هاشمي برای ورود به انتخابات 92 وارد وزارت کشور شدند شما  چه زمانی در جریان قرار گرفتید؟
   كاظم‌پور: تقریباً ساعت 17:35 از دفتر مجمع با من تماس گرفتند و گفتند وسایلم را بردارم و به طرف وزارت كشور بروم. من هم که این خبر را شنیدم با یکی از همكاران با موتورسيكلت به وزارت کشور رفتم، فضاي خاصي اون روز در وزارت كشور حاكم بود.

بازگشتی شکوهمند


امروز سالروز بازگشت آزادگان عزیز اسلام در سال 1369 به کشور بود.

امام در پیامی بطور تلویحی گفته بود روزی اگرآزادگان آمدند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و به آنها بگویید خمینی در فکر شما بود.

چه صحنه ی شورانگیز و بیاد ماندنی می شد اگر امام بودند و با فرزندان آزاده خود در حسینیه کوچک جماران با آن دیوارهای کاه گلی اش - که خوشبختانه همچنان کاه گلی مانده است- دیدار می کردند. افسوس که نشد و تاریخ نتوانست این دیدار بس شکوهمند را در دل خود ثبت کند.

از آن روزها خاطره ای بیاد ماندنی دارم که بیانگر این حقیقت است که  در سال های سخت اسارت بر رزمندگان اسلام چه گذشته است.

برادر همسر برادرم حاج حسین بنام محسن روغنیان دزفولی در جنگ اسیر شده بود. محسن بسیجی بود. در همان روزهای بازگشت آزادگان به کشورها با خبر شدم بعضی از آزادگان خوزستانی را با هواپیماهای نظامی وباری c -130از کرمانشاه به اهواز می آورند  که محسن هم جزو آنهاست. تا به سمت فرودگاه حرکت کردم گفتند دقایقی قبل آنها را با چند دستگاه اتوبوس به سمت دزفول حرکت داده اند. به دنبالشان به راه افتادم .در مسیر میدان چهار شیر به سمت پلیس راه اندیمشک در تقاطع ابتدای خیابان کیانپارس به آنها رسیدم.

 

حین حرکت از آزاده ای که از پنجره شاهد نزدیک شدن من به اتوبوس بود سراغ محسن را گرفتم. گفت در همین ماشین است . به او گفتم به راننده بگوید برای چند دقیقه چند لحظه ماشین را متوقف کند تا محسن را ببینم و خبر سلامتی اش را به برادرم بدهم.

جالب اینکه یکی از آزادگان که سر خود را ا ز پنجره بیرون آورده و شاهد صحبت من با دوست خود درباره محسن بود  فورا مرا شناخت و با لهجه دزفولی به بقیه اسرا گفت: بچه ها،حجی- حاجی- رجاییه!

تا اتوبوس ایستاد  و محسن از ماشین پیاده شد fا او دست دادم و صورتش را بوسیدم. هاج و واج مرا نگاه می کرد. مرا نمی شناخت! پرسید: شما کی هستید؟! گفتم: آقا محسن ،من غلامعلی، برادرحاج حسین، شوهر خواهرت هستم .گفت:من شما را نمی شناسم! اشتباه گرفته ای! تا این را گفت و خواست سواراتوبوس شود و به راننده گفت برویم! ، هنوز یک قدم از من که با تعجب به اوکه مرا نشناخته بود می نگریستم دور نشده بود که دیدم نه، راستی راستی دارد می رود! لذا با صدا ی بلند گفتم: آقا محسن، اشتباه نمی کنی، بابا، من غلامعلی هستم برادرحاج حسین دامادتان. گوئی این تاکید او را به خود آورد. برگشت و دوباره با من دست داد. همدیگر را تنگ در آغوش گرفتیم . وقتی محسن دوباره به اتوبوس برگشت با خود گفتم خدایا چقدر دوران اسارات به این بچه ها سخت گذشته است که حتی نزدیک ترین افراد از خویشان خود را نمی شناسند.

سالروز باز گشت آزادگان سرافراز ایران را به کشور تبریک عرض می کنم و به روح همه آزادگانی که در اردوگاههای عراق بر اثر بیماری یا در زیر شکنجه عراقیها  به شهادت رسیدند و غریبانه درعراق به خاک سپرده شدند درودی خالصانه می فرستم.


این بود بیداری اسلامی؟



وقایع مصر بسیار نگران کننده است. دیروز ارتش مصر به تجمع مردم طرفدار محمد مرسی حمله کرد و صدها نفر را به خاک و خون کشید.

کلا در شرق مسلمان جان مردم ارزشی کمتر در غرب نامسلمان دارد.

متاسفانه ارتشی که با پول مردم مصر تجهیز شده است اینگونه آنان را به گلوله می بندد و روانه دیار آخرت می کند.

متاسفانه از سازمان ملل و سازمان کنفرانس اسلامی و سازمان غیر متعهدها که مصر عضو هر سه آنهاست هیچ حرکتی در جهت خاموش کردن آتش انجام نمی شود. انگار وجود ندارند یا مصر را درآتش و تفرقه و مرگ نمی بینند.

امروز هم در عراق بعثی های خبیث حکام خون راه انداختند و دهها نفر را در کربلا و کاظمین و بغداد کشتند.

امت محمد چه روزگار بدی را می گذرانند.

این بود سرانجام بیداری اسلامی ؟

این حتی بهار عربی هم نیست.

 پاییز بشری است!


پخش جلسات مجلس و کابینه

مذاکرات مجلس درباره بررسی کابینه دکتر روحانی دارد تمام می شود .

تا ظهر امروز پنجشنبه صلاحیت 15 وزیر بررسی شده و تا عصر، همه وزرا از برنامه هایشان دفاع نموده و در پایان، مجلس رای گیری خواهد کرد .

ازمجموع مذاکراتی که شنیده ام ،چنین بنظر می رسد درنهایت تمامی اعضای کابینه دکتر روحانی رای بیاورند. شاید  حداکثر یکی از آنها رای نیاورد.

نکات متعددی در رابطه با جلسات این چند روز مجلس دیده می شود.

ادامه نوشته

رییس سابق خلاف نامه خودش عمل کرد!

 اکبرترکان، مشاور رییس جمهور گفت:

آقای احمدی‌نژاد موقعی که درسال ۸۴ انتخاب شد، در فاصله دوره انتقالی در نامه‌ای ۱۷بندی از آقای خاتمی خواسته بود که عزل و نصب و مصوبات جدیدی را نداشته باشد. وی استخدام، تغییر وضعیت نقل و انتقال، قراردادهای جدید، ایجاد تعهدات جدید در دولت بعدی و خرید و فروش اموال را ازجمله مواردی اعلام کرد که احمدی‌نژاد در آن نامه از آقای خاتمی خواسته بود که دست به انجام آنها نزند  اما متأسفانه پس از پیروزی آقای روحانی در انتخابات و در دوره ۲۴ خرداد تا ۱۲ مرداد سال جاری، احمدی‌نژاد و تیم همراه وی دقیقاً همه این کارها را انجام دادند و کارهایی را کردند که خلاف نامه ۱۷ماده‌ای خودشان بود.

ترکان با بیان اینکه اقدامات اخیر دولت احمدی‌نژاد نوعی حاتم‌بخشی به اطرافیانش بود، افزود: اگر قرار است استخدامی صورت بگیرد، باید انصاف و مقررات آن نیز رعایت شود، نمی‌شود  بدون ضابطه کارهایی را انجام داد.

ادامه نوشته

فرهنگ زشتی که باید برچیده شود

آنها که با سبک نوشتاری من آشنا هستند می دانند گاه من بعضی تصاویریا خبرها را بهانه ای برای نوشتن می کنم تا حرفی زده شود .این عکس هم به همین منظور انتخاب شده است والا من کاری به رفتار امثال جناب حاجی بابایی ندارم.

اتفاقی است که افتاده است ! و البته می دانم گاه این حرکت زشت درکسری از ثانیه اتفاق می افتد و طرف مقابل که آمادگی برخورد با چنین حالتی را نداشته است کاملا غافلگیر می شود و عکاس هم در همین کسری از ثانیه کارش را می کند!

ادامه نوشته

گزارش یک دیدار رمضانی با آیت الله

مدتهاست دغدغه من این است که ما نسل انقلاب و بویژه نسل قبل از ما چه حرفی برای جوانانی که درزمان انقلاب متولد شده اند و زمان مبارزه و یا دوران جنگی را درک نکرده اند، داریم. این مساله در مورد کسانی که در زندگی شان خوش درخشیده و از استعداد خدادی شان بیشتر از دیگران بهره برده اند،همواره برای من که در نوجوانی ام الگویی فرا رویم نبود دغدغه بوده است.

بر این باورم، زندگی و شخصیت بزرگانی که بظاهر از میان ما رفته اند همانند شهیدان، بهشتی، مطهری، رجائی و اندرزگو ومرحوم آیت الله طالقانی .. و کسانی مثل آقای هاشمی که به مشیت الهی زنده مانده و توفیق خدمت بیشتری به اسلام ومسلمین یافته اند، مملو از درسهایی آموزنده برای نسل جوان ماست.سالهاست با خود می گویم این بزرگان حتما نوجوانی متفاوتی از بقیه داشته اند که اینگونه توانسته اند در سرنوشت کشور و مردمشان و حتی سایر ملل مفید و موثر و نقش آفرین باشند.

در سفر اخیر آیت الله هاشمی به مشهد، در هواپیما فرصتی دست داد تا در فرصت قبل از نهار با ایشان سر صحبت را باز و طرح مساله کنم و نظرشان را دراین زمینه بدانم. فروتنانه گفتند :من یک فرد معمولی هستم و گمان نمی کنم زندگی من با بقیه مردم دیگر تفاوتی اساسی و نکته ای قابل ذکر داشته باشد .قدری که بحث شد و اصرار مرا دیدند گفتند: خیلی خوب، پس شما این مساله را بصورت سوال در بیاورید تا من در قالب پاسخ به سوال های شما به آن پاسخ دهم.

ادامه نوشته