هی! پسر!، این رییس سابق چقدر آدم تو داری بوده است و ما نمی دانستیم! چه آدم مبارزی بوده است و ما غافل بودیم؟!45 سال از عمر 57 ساله خود را درگیر انقلاب بوده است و ما نمی دانستیم!علم تعبیر خواب داشت وما نمی دانستیم؟

سند می خواهید؟نمونه بیاورم؟ نمونه؟ همین خاطره ای که عبدالرضاداوری از نیروهای حامی وی اخیرا در فیس بوک خود از او نقل و موجب شده معرفت عمومی راجع به رییس سابق بیشتر از قبل بشود!

البته ابهامات زیر را باید بی خیال شد! اینکه:

1-چرا حاج محمود حالا بفکرش رسیده این خاطره را پس از 13 سال  که آقای مصباح و جنتی و موسوی جزایری و..در باب نقش کرامات انتخابش آن همه  درّ سخن! سفتند و خاطره های سست! گفتند چنین رویایی را بگوید معلوم نیست.

2-چرا احمدی نژاد تاکنون از سابقه مبارزاتی خود که از سال  ۱۳۴۷ یعنی در سن  یازده ! دوازده سالگی وی آغازشده چیزی در این همه سخنرانیها و مصاحبه ها نگفت و تاریخ انقلاب را از خاطرات مبارزاتی خود بی بهره گذاشت ؟!

 3- من و امثال من که در دوره مبارزه و زندان تاحدی فعال بودیم هنوز نمی دانیم- و کاش احمدی نزاد می آمد و می گفت که از یک پسربچه 12 ساله در این دوران چه بر می آمده است؟  -می گفت که همرزمان این مبارز 11 ساله چه کسانی بودند و کارنامه مبارزاتی شان چه بوده است1؟

4- چه خویشتن داری و تحفظی کرده این دکتر محمود !که در گرماگرم رقابتهای انتخاباتی گذشته که برایش مدام کرامات تراشیده شد از رؤیایی که مدرک دکترا و ریاست جمهوری آینده وی و نیز ارجحیتش! را بر یک شیخ! از زبان امام خمینی! تأیید! می کند سخنی نگفت و افکار عمومی را بی نصیب گذاشت؟!

5-آیا در آینده ای نه چندان دور و یا نزدیک! می توان شاهد بیان کرامات ذیگری از محمود خان و یارانش در جهت احیا و باز سازی شخصیت وی بود یا نه؟

و من هنوز در این اندیشه ام که تاریخ چقدر از این گفتنها!! و نگفتنها ضرر و زیان دیده است!!!

عبدالرضا داوری در فیسبوک خود نوشته است.

 :"اواخر فروردین امسال در یکی از جلساتی که خدمت دکتر احمدی نژاد بودم، بحث به دوران تحصیلات دکتری ایشان افتاد و دکتر احمدی نژاد خاطره ای را تعریف کرد که جالب و خواندنی است.

 احمدی نژاد به داوری گفته است : زندگی من در ۴۵ سال اخیر تماما درگیر مساله انقلاب اسلامی بوده است اما سال ۱۳۷۶ که مدرک دکترایم را گرفتم، مدام در ذهنم این درگیری بود که آیا بدون مدرک دکتری نمی توانستم در خدمت انقلاب باشم و آیا اخذ مدرک دکتری و عضویت در هیئت علمی دانشگاه، برای رویکردهای شخصی ام بوده یا تلاش در مسیر انقلاب اسلامی؟"
 این دغدغه ذهنی تا سال ۱۳۸۰ با من بود. دهه فجر سال ۸۰ یک شب خوابی دیدم که این دغدغه ام را برطرف کرد. خواب دیدم با پژویی که آن زمان داشتم، در جاده هراز، از تهران به سمت شمال رانندگی می کنم و یک شیخ هم که البته نامش را نمی برم کنارم نشسته بود. در جاده هراز گردنه ای هست که وقتی به آن گردنه می رسید، قله دماوند ظاهر می شود. وقتی به این گردنه رسیدیم و کوه دماوند رویت شد، ناگهان دیدم در وسط جاده ۳ صندلی گذاشته شده است، در دو صندلی امام خمینی و مقام معظم رهبری نشسته بودند و صندلی سوم خالی بود. پژو را کناری پارک کردم و به همراه شیخی که همسفرم بود به سمت امام و آیت الله خامنه ای رفتیم. من در کناری ایستادم اما آن شیخ همسفر ما مدام تلاش می کرد تا روی صندلی سوم بنشیند که امام خمینی به او اجازه نداد. ناگهان امام خمینی رو به من کردند و با حالت تحکم گفتند: آقای دکتر احمدی نژاد! بفرمایید روی این صندلی بنشینید! این گفته امام خمینی باعث شد تا آن شیخ به کناری رود و من بر روی صندلی کنار امام خمینی و آیت الله خامنه ای بنشینم."

"در همین لحظه از خواب پریدم و دیدم که نزدیک اذان صبح است. از اینکه امام خمینی مرا در خواب با عنوان «دکتر احمدی نژاد» مورد خطاب قرار داده بود احساس کردم که تحصیلات دکترایم حتما در خدمت انقلاب اسلامی خواهد بود و همین خواب و خطاب امام خمینی باعث شد تا دغدغه چهار ساله ام پس از دوره دکتری برطرف شود"